English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (5907 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
waterfront U پیشرفتگی خشکی در اب
waterfronts U پیشرفتگی خشکی در اب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jutty U پیشرفتگی داشتن
peninsula U پیشرفتگی خاک در اب
peninsulas U پیشرفتگی خاک در اب
bars U خور پیشرفتگی اب به ساحل
dental U پیشرفتگی کنگره مانند
bar U خور پیشرفتگی اب به ساحل
jutted U پیشرفتگی داشتن جلو رفتن
jut U پیشرفتگی داشتن جلو رفتن
juts U پیشرفتگی داشتن جلو رفتن
butted U پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
butts U پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
butt U پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
dryness U خشکی
drought U خشکی
rigidity U خشکی
droughts U خشکی
stiffness U خشکی
aridity U خشکی
barrenness U خشکی
dry land U خشکی
xeransis U خشکی
parchedness U خشکی
leanness U خشکی
land n U خشکی
drouth U خشکی
crispness U خشکی
dry gap bridge U پل خشکی
mainland U خشکی
terra firma U خشکی
land U خشکی
constipation U خشکی
overland route U راه خشکی
land breeze U باد خشکی
corkiness U سبکی خشکی
constipate U خشکی اوردن
chapt U خشکی زدن
catatonic rigidity U خشکی کاتاتونیایی
huskiness U درشتی خشکی
hypnotic rigidity U خشکی هیپنوتیسمی
zerophytes U خشکی پسند
landfalls U دیدن خشکی
lands man U اهل خشکی
aground U به خشکی نشسته
landsman U اهل خشکی
stiff neck U خشکی گردن
xerophytes U خشکی پسند
loosen U از خشکی در اوردن
loosened U از خشکی در اوردن
landfall U دیدن خشکی
landlocked U محصور در خشکی
landward U بسوی خشکی
landings U ورود به خشکی
spit U یک نقطه از خشکی
landing U ورود به خشکی
loosens U از خشکی در اوردن
overland U از راه خشکی
spits U یک نقطه از خشکی
absolute drought U خشکی مطلق
loosening U از خشکی در اوردن
landlocked U محاط در خشکی
ankylosis U خشکی بند
chap U خشکی زدن پوست
xerostomia U خشکی دهان [پزشکی]
spits U پیشرفت خشکی در دریا
terrarium U نمایشگاه جانوران خشکی
terraqueous U شامل خشکی ودریا
landside U طرف روبه خشکی
dry mouth syndrome U خشکی دهان [پزشکی]
welter U درهم و برهمی خشکی
dry mouth U خشکی دهان [پزشکی]
constipation U خشکی مزاج [پزشکی]
eschar U خشکی پوست زخم
land carriage U حمل و نقل خشکی
land lubber U ادم خشکی مانده
dyschezia U خشکی مزاج [پزشکی]
costiveness U خشکی مزاج [پزشکی]
spit U پیشرفت خشکی در دریا
He is curt ( rigid , strict ) . U آدم خشکی است
land U به خشکی امدن پیاده شدن
amphibian vehicle U وسیله نقلیه برای خشکی و اب
overland mail U پستی که از راه خشکی برود
road haulier U حمل کننده کالا از طریق خشکی
landfalls U دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfall U دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landsman U کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
portage U حمل قایق سبک روی خشکی
holm U جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
landfall n U دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
horse U اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
plays U شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
play U شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
playing U شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
played U شرط بندی روی بازی یا بازیگر رساندن ماهرانه ماهی صیدشده به خشکی
landing net U تور ماهیگیری با دسته کوتاه یا بلند, دامی که باماهیهای بزرگ راباان به خشکی میکشند
gaff U میله نگهدارنده ضلع بالایی بادبان قلاب مخصوص حمل ماهی به خشکی یا قایق
exsiccant U داروی خشکاننده داروی خشکی اور
exsiccative U داروی خشکاننده داروی خشکی اوز
Recent search history Forum search
1Evolution
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com